موسسه تندخوانی نصرت

کلاس منطق برای کودکان

تندخوانی

چکیده مقاله منطق کودکان

کلاس منطق برای کودکان چیست و آموزش منطق به کودکان چگونه انجام میوشد

یکی از مشکلاتی که برخی از کودکان با کتابهای مدرسه دارند این است که منطق پشت کتاب را درک نمی کنند. برخی از دانش آموزان که باهوش تر از دیگران هستند، با والدین و معلمان خود همیشه مشکل دارند. آنها سوالات بدون جواب زیادی دارند. ممکن است این سوالات مانع از تمرکز انها شود و باعث شود همیشه به ان سوالات فکر کنند تا به جواب برسند و از انجا که نمی توانند برای ان جوابی پیدا کنند، ذهن مشغول و خسته ای دارند. این ذهن خسته یک مانع برای پیشرفت انها میشود. بنابراین کودکی که باید اینده ای بسیار بلند داشته باشد، صرفا به خاطر اینکه باهوشتر از والدین و معلمان خود است و به چیزهایی توجه میکند که انها توجهی نمیکنند، از دیگران عقب میمانند. کودکانی که باهوشتر از دیگران هستند، اگر با دانش کلاس منطق آشنا نباشند در خواندن کتابهایی که بر پایه یک منطق تدوین شده اند، ممکن است با مشکلاتی روبرو شوند. مثلا در ریاضی، عربی و منطق ضعیف عمل میکنند و آنچه میخوانند را درک نمیکنند. درصورتی که فرزندی دارید که در مقطع دبستان تا هشتم است، چیزهایی را درک میکند یا به نکات ریزی توجه میکند که شما به ان توجه نمیکنید، نمیتوانید پاسخ سوالات آنها را به سادگی بدهید، احساس میکنید ذهن شلوغی دارند و مدام در حال فکر کردن هستند، در درس عربی، ریاضی و درسهای فکر کردنی ضعیف هستند، پیشنهاد میکنیم حتما در یک کلاس منطق برای کودکان که توسط دکتر جهانپور تدریس میشود شرکت کنند. این دوره حدود یکسال طول میکشد و به دانش آموزان، مفاهیم پایه منطق را آموزش میدهد. هدف از این دوره این است که آنها بتوانند بدون کمک گرفتن از دیگران فکر کنند و استانداردهای لازم در نتیجه گیری و استدلال کردن را فرابگیرند.

تندخوانی

چرا آموزش منطق به کودکان مهم است؟

3 نتیجه یادگیری منطق صوری

مطالعات منطق ما را قادر به تجربه جهان در غنی تر، راه های معنی دار تر؛ به طور خلاصه، مطالعات منطقی ما را ازاد می کند. "- لی بورتین، سوال مطالعه منطق چیزی است که همه باید انجام دهند. این شامل هر دو دانش اموزان خانه و والدین است. به طور خلاصه، سه دلیل وجود دارد که چرا ما باید منطق را یاد بگیریم: تفکر روشن را تشویق می کند، ما را قادر می سازد تا واقعا در تصویر خدا باشیم و شخصیت خوبی ایجاد کنیم. 1. مطالعه منطق توسعه مهارت های تفکر انتقادی مطالعه منطق شامل یادگیری مهارت های تفکر انتقادی است. همانطور که شما و دانش اموز خود استدلال صحیح را از طریق مطالعه استدلال ها، قیاس ها و اشتباهات تجزیه و تحلیل می کنید، نوعی "قطب نمای حقیقت" را توسعه خواهید داد. به عبارت دیگر، شما قادر خواهید بود این مهارت های استدلال را برای تشخیص حقیقت از دروغ به کار بگیرید، چه در یک تبلیغ، یک کمپین سیاسی، یک سخنرانی متقاعد کننده، یک مقاله خبری یا یک رسانه های اجتماعی. همین مهارت های تفکر انتقادی که در منطق تمرین می شوند نیز می توانند در تصمیم گیری صحیح مورد استفاده قرار گیرند، مهارتی که هر پدر و مادر می خواهد فرزند خود را توسعه دهد. در نهایت، مهم است که منطق را مطالعه کنید تا به یک ارتباط موثر تبدیل شوید. پس از همه، منطق نیز ستون فقرات لازم برای ایجاد استدلال های قانع کننده در گفتار و نوشتن است که دیگران را به سمت حقیقت هدایت می کند. 2. مطالعه منطق به ما قدرت می دهد که واقعا در تصویر خدا باشیم به عنوان مسیحیان، خدایی که ما می پرستیم، خدای فرم است. فقط در پیدایش، فصل 1 نگاه کنید. جهانی که خدا افریده است نمونه نهایی نظم، ساختار و شکل است. به طور مشابه، ما نیز فرم هایی را ایجاد می کنیم، از فرمول های ریاضی و علوم تا فرم های جمله ای تا استدلال های منطقی. با استفاده از فرم ها برای نشان دادن نظم از بی نظمی و حقیقت از عدم اطمینان، ما خودمان را به عنوان تصویر خدا ساخته شده است. 3. مطالعه منطق شخصیت خوب را ایجاد می کند برای بسیاری از والدین و دانش اموزان، مطالعه منطق اسان نیست. اغلب، همراه با منطق یادگیری، زمان ناامیدی و گیجی می اید. با این حال، هدف از یادگیری منطق، تبدیل شدن به متفکران بهتر است، که یک هدف ارزشمند برای تلاش برای رسیدن به مهم نیست که سفر چقدر شدید است. زیر را از طریق با مطالعه خود را از منطق شما و دانش اموز خود را با اعتماد به نفس در توانایی های خود را به یادگیری چیزی به چالش کشیدن و استفاده از مهارت های تفکر انتقادی را به قضاوت صدا و رسیدن به حقیقت در زمینه های دیگر زندگی توانمند سازد.   زیبایی یادگیری منطق صوری مطمئنا، یادگیری و اموزش منطق رسمی می تواند ترسناک باشد. اما با این حال، چیزی به همان اندازه جذاب در مورد مطالعه منطق وجود دارد. رسیدن به حقیقت عینی، دانستن انچه که می توان دانست، تصمیم گیری های خوب - این اهداف زیبا هستند که مطالعه منطق را به خوبی ارزش تلاش می کنند. اگر شما در جستجوی یک برنامه درسی منطق homeschool هستید، سری منطق سنتی ما را در نظر بگیرید که طراحی شده است تا منطق اموزش در خانه را با تمرینات تمرین روزانه برای کمک به دانش اموزان خود در توسعه مهارت های تفکر انتقادی قدرتمند.  

تندخوانی

نحوه ثبت نام در کلاس منطق کودکان

چگونه میتوانم در یک کلاس منطق کودکان و منطق دانش اموزان ثبت نام کنم

کلاسهای در نظر گرفته شده، هفته ای یک جلسه و در طول دو ترم تحصیلی برگزار میشود. ظرفیت کلاسها کمتر از 5 نفر و هزینه تاحدودی نسبت به کلاسهای رایج و مشابه بالاتر است. هدف از برگزاری این کلاس حل کردن مشکلات فکری و مطالعه کردن کودکان باهوش است که نمره مطلوب نمیگیرند. وقتی مشکل اینگونه تشخیص داده شود که کودک من خیلی خیلی باهوش است ولی با کتابهای تحلیلی مثل ریاضی و عربی و به طور کلی سوالات حل کردنی که نیاز به تحلیل ذهنی دارد ارتباط خوبی ندارد، باید در این کلاس شرکت کند. در این کلاس قرار نیست همه انچه در منطق و دانش منطق وجود دارد به انها اموزش داده شود. بلکه قسمتهای مهم کتاب المنطق مظفر و منطق جدید بر مبنای منطق ارسطویی به انها اموزش داده میشود. در این کلاس خبری از فلسفه و فلسفه اسلامی نیست. فقط روش فکر کردن و اصول صحیح شناخت از هستی به انها اموزش داده میشود تا مبادا در اینده پوچ گرا شوند یا در اثر استدلالهای نادرست، اینده شان به خطر بیفتد. هزینه کلاس را تلفنی جویا شوید. میتوانید برای مشاوره قبل از ثبت نام با دکتر جهانپور یا یکی از شماره های موسسه تندخوانی نصرت تماس حاصل فرمایید.

تندخوانی

تفکر منطقی برای کودکان و اهمیت ان برای رشد بعدی

منطق و کودکان و دانش آموزان

تفکر منطقی برای کودکان یک مهارت ضروری است که به انها در فعالیت های روزانه کمک می کند و می تواند از طریق فعالیت های مختلف توسعه یابد. تفکر منطقی برای کودکان یک مهارت ضروری است که به انها در فعالیت های روزانه خود کمک می کند و می تواند از طریق فعالیت های مختلف توسعه یابد. در این مقاله ما روشن می کنیم که تفکر منطقی چیست، چرا مهم است و از طریق چه نوع فعالیت هایی می توانیم ان را در فرزندانمان اموزش دهیم. سانجی راگاو (مرکز ریاضیات اموزش و یادگیری، ایالات متحده امریکا) تایید می کند: منطق بر اساس مشاهده است. هرچه بیشتر سوالات تفکر منطقی بپرسید، شانس بیشتری به فرزندتان برای ساخت، اموزش و تقویت مسیرهای شناختی می دهید. تفکر منطقی چیست؟ تفکر منطقی یک مهارت است که شامل استفاده از استدلال به گونه ای است که به فرد اجازه می دهد تا به یک راه حل مناسب برسد. تفکر منطقی توانایی است که به انها کمک می کند تا به طور عینی به یک وضعیت نگاه کنند و برای یافتن راه حل تلاش کنند. تفکر منطقی شامل یک چشم انداز کلی، تفکر در مراحل و استفاده از انچه که قبلا می دانید به منظور حل یک کار است. توسعه تفکر منطقی یکی از مهمترین اجزای شکل گیری کودک است. در سنین پیش دبستانی، تفکر خودخواهانه است. این ویژگی مانع از ان می شود که کودک به درستی بین واقعیت خارجی و داخلی تمایز قائل شود، با تمایل اشکار به ارتباط همه چیز با خود. کودکان 2 تا 7 ساله به طور شناختی برای استفاده از تفکر منطقی مجهز نیستند. انها واقعا نمی توانند دیدگاه ها یا انگیزه های دیگران را درک کنند. سوالات تفکر انتقادی مانند: "در مورد چه چیزی فکر می کنید؟"، "چه اتفاقی می افتد اگر شما ..."، "ایا ترجیح می دهید ..." افزایش استدلال و تفکر منطقی برای بچه ها و درگیر تخیل و مهارت های تجزیه و تحلیل خود را. تنها پس از سن 8 سالگی، کودکان شروع به درک دیدگاه های دیگران می کنند. توسعه تفکر منطقی برای کودکان می تواند از طریق تعاملات روزمره اتفاق بیفتد، زیرا شما با کودک خود بازی می کنید و صحبت می کنید، سوال می پرسید و به کودک خود اجازه می دهید مشکلات را ازمایش و حل کند. در اینجا چند نکته و ایده برای کمک به بچه ها برای ایجاد پایه ای برای تفکر منطقی وجود دارد: صبور باشید و به فرزندتان زمان زیادی بدهید: فکر کنید، سعی کنید یک کار را حل کنید یا پاسخ دهید. ضروری است که به فرزندان خود اجازه دهید زمان مورد نیاز خود را داشته باشند، زیرا این به انها فرصتی برای تامل در پاسخ خود و شاید اصلاح ان می دهد، به جای اینکه با اولین واکنش غریزی خود پاسخ دهند. بازی های مغزی را انجام دهید که شامل مهارت های منطق و استدلال است. بچه ها سرگرم خواهند شد و توانایی های شناختی خود را در همان زمان اموزش خواهند داد. چند مثال برای بازی های مغزی: بلوک های ساختمانی مغناطیسی، لگو، تانگرام، سودوکو، 301 سوال و پاسخ. یک نقشه شکار گنج برای فرزندتان ایجاد کنید تا از ان پیروی کند. شکار گنج یک تجربه سرگرم کننده و رضایت بخش برای کودکان در تمام سنین است و به انها کمک می کند تا تفکر منطقی خود را بسازند. یک بازی شکار گنج در فضای باز کودکان را تشویق می کند تا فعال باشند، کشف کنند و راه حل پیدا کنند. پازل ها یک فرصت واقعی برای کمک به بچه ها برای اموزش مسیرهای شناختی خود و خلاق بودن هستند. پیدا کردن قطعه مناسب و کار به تنهایی یا در گروه های کوچک می تواند چالش برانگیز باشد و این به کودک شما کمک می کند تا از منطقه راحتی خود خارج شود و تفکر منطقی خود را شکل دهد. هنگام خواندن یک داستان یا تماشای یک ویدیو، اغلب برای پرسیدن سوالاتی که نیاز به تفکر عمیق تر دارند، متوقف کنید. کارت های عکس. یادگیری از طریق تصاویر یکی از رایج ترین روش های یادگیری است. بچه ها عاشق رنگ های قدرتمند هستند و درخواست از انها برای ایجاد یک داستان بر اساس تصاویری که در کارت های تصویری می بینند، می تواند یک فعالیت سرگرم کننده باشد. اگر عکسی از یک خانه کوچک و زرافه دارید، می توانید از کودک خود بپرسید: "این یک خانه کوچک است. ایا زرافه بزرگ می تواند وارد خانه کوچک شود؟ چرا نمیتواند وارد شود؟» وقتی کودکان فکر می کنند و وقتی سوال می پرسند، به این معنی است که درگیر هستند. به کودک خود کمک کنید تا تفکر منطقی را از طریق داستان ها اموزش دهد. شما می توانید انتخاب کنید که مکعب های داستان را خریداری کنید یا می توانید انها را به صورت انلاین امتحان کنید. مرتب سازی و طبقه بندی مهارت های ارزشمندی هستند که به اعمال تفکر منطقی به اشیاء، زندگی روزمره و مفاهیم ریاضی کمک می کنند. اسباب بازی ها و سایر اشیاء با اشکال، اندازه ها و رنگ های مختلف را به کودک خود بدهید و از او بخواهید انها را مرتب کند (به عنوان مثال، تمام اجرهای لگو ابی یا تمام اسباب بازی های حیوانی). اجازه دهید کودکان متفاوت فکر کنند. سوالاتی مانند "چه راه حل های دیگری را می توانیم امتحان کنیم؟" یا کودک خود را تشویق کنید تا گزینه های دیگری را تولید کند "بیایید به تمام راه های ممکن برای حل این موضوع فکر کنیم." یک لحظه به کودک خود کمک کنید تا در طول بازی فرضیه ها را شکل دهد. سعی کنید از فرزندتان بپرسید، "اگر ما این کار را انجام دهیم، فکر می کنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟" توسعه تفکر منطقی برای کودکان ضروری است. هرچه زودتر این فرایند را شروع کنید، سریعتر به انها کمک خواهید کرد تا اطلاعات را در اینده پردازش کنند و به نتایج عالی در مدرسه و زندگی روزمره دست یابند. در دنیای به سرعت در حال تغییر امروز، توسعه تفکر منطقی ممکن است یکی از مهمترین مهارت هایی باشد که کودکان امروز برای اینده نیاز دارند. کودکان باید متفکران انتقادی باشند که می توانند اطلاعات را درک کنند، تجزیه و تحلیل کنند، مقایسه کنند، استنتاج کنند و مهارت های تفکر بالاتری را تولید کنند.

برای مطالعه مطالب بیشتر در این زمینه، اینجا کلیک کنید

تندخوانی

توسعه تفکر انتقادی در کودکان

کودکان و دانش اموزانی که در تفکرات خود به نتیجه نمیرسند، باید یکدوره منطق شرکت کنند

تفکر انتقادی باید از یک پایه محکم ساخته شود. اگر چه کودکان پنج تا نه ساله هنوز اماده استدلال پیچیده یا فرموله کردن استدلال های دقیق نیستند، والدین هنوز هم می توانند به فرزندان خود کمک کنند تا پایه ای برای تفکر انتقادی ایجاد کنند. به منظور توسعه مهارت های تفکر انتقادی در سطح بالا در زندگی، کودکان پنج تا نه ساله ابتدا باید در چهار مسیر مختلف پیشرفت کنند. این شامل توسعه مهارت ها و منافع استدلال اساسی، ایجاد عزت نفس، یادگیری مهارت های مدیریت عاطفی و درونی کردن هنجارهای اجتماعی است که ارزش تفکر انتقادی را دارند. بخش های زیر اهمیت این جنبه های بنیادی تفکر انتقادی را مورد بحث قرار می دهند و والدین را در مورد چگونگی حمایت از رشد فرزندان خردسال خود راهنمایی می کنند. 1. منطق و تفکر انتقادی تفکر انتقادی با تفکر منطقی متفاوت است. تفکر منطقی مانند ریاضی است: این شامل مهارت های استدلال رسمی است که فقط می تواند بعدا در زندگی اموخته شود. در مقابل، تفکر انتقادی بر اساس استدلال روزمره است. بنابراین والدین باید رشد تفکر انتقادی فرزندان خود را از سنین بسیار جوان هدایت کنند. منطق صوری بخش مهمی از تفکر انتقادی است، اما در نهایت تفکر انتقادی شامل عادت ها و مهارت هایی است که بسیار فراتر از حوزه منطق است. کودکان قادر به توسعه توانایی های انتقادی خود نه از تجزیه و تحلیل منطقی، بلکه استدلال روزمره هستند. سه عامل اصلی وجود دارد که باید در تمایز منطق از استدلال روزمره که تفکر انتقادی را پایه ریزی می کند، به خاطر داشته باشید. اول، منطق یک ویژگی طبیعی انسانی نیست. اگر منطق طبیعی بود، ما مجبور نبودیم یاد بگیریم که چگونه استدلال کنیم، و ریاضی در مدرسه بسیار دشوار نبود. استدلال طبیعی نشان داده شده توسط کودکان اغلب بر اساس تجربیات حسی است و با تعصبات شناختی مورد بحث در مقدمه خراب می شود. این مثال را در نظر بگیرید. یکی میگوید: اگر باران بیاید چترم را با خودم میبرم.» و سپس یک لحظه بعد اضافه می کند: "باران نمی بارد." چه نتیجه ای می گیریم؟ اکثریت قریب به اتفاق مردم - از جمله بزرگسالان و کودکان به اندازه کافی بزرگ برای درک این سوال - نتیجه می گیرند که فرد چتر را نمی گیرد. در این زمینه، این یک نتیجه گیری منطقی است. منطق برای انسان طبیعی نیست و تنها از طریق یادگیری قابل دستیابی است. اما از دیدگاه کاملا منطقی، ان را دنبال نمی کند. این واقعیت که اگر باران بیاید، سخنران چتر می گیرد، هیچ چیز را به طور دقیق در مورد انچه اتفاق می افتد در صورتی که باران نمی بارد، نشان نمی دهد. منطق، ظرفیت شناختی برای استنتاج رسمی و قابل اعتماد، برای انسان طبیعی نیست. ما تنها می توانیم ان را از طریق یادگیری به دست اوریم و تنها در سنی که سیستم شناختی و رشد مغز اجازه چنین یادگیری را می دهد (بین سنین 12 و 15). دوم، اگر چه منطق طبیعی نیست، می توان ان را با درجات مختلف موفقیت، با توجه به شخصیت، مشخصات شناختی و غیره اموزش داد. مطالعات متعدد روانشناسی رشد از زمان پیاژه نشان داده است که سیستم شناختی ما تنها می تواند در تجزیه و تحلیل منطقی و با اموزش صحیح مهارت داشته باشد. سوم، اگر والدین کودکان پنج تا نه ساله را اموزش دهند تا استنتاج های منطقی کم و بیش پیچیده ای داشته باشند، هیچ دانش عمیقی به دست نمی اورد. در سنین جوانی، سیستم شناختی هنوز ظرفیت تشخیص تغییرناپذیرهای منطقی (یعنی توانایی بازتولید یک خط استدلال در یک زمینه متغیر) را ندارد. به همین دلیل است که ما فقط اصول ریاضی را برای کودکان 13 تا 14 ساله توضیح می دهیم. اما باز هم والدین می توانند اصول تفکر انتقادی را در سنین پایین با ترویج عوامل اجتماعی مانند عزت نفس تشویق کنند. منطق و توسعه مغز استدلال پیچیده عمدتا در قشر پیشانی و مناطق مغز اختصاص داده شده به زبان اتفاق می افتد. البته توسعه زبان ارتباط نزدیکی با یادگیری صریح و همچنین تحریک ضمنی دارد. اما استدلال نیاز به چیزی بیش از مهارت های زبانی دارد. قشر پیشانی انچه را که به عنوان عملکردهای اجرایی شناخته می شود، انجام می دهد. تمرکز، برنامه ریزی، تصمیم گیری و بسیاری از عملکردهای دیگر را کنترل می کند. این به ما اجازه می دهد تا وظایف پیچیده را به مجموعه ای از وظایف ساده تر تقسیم کنیم. استدلال نیاز به یک استراتژی دارد که همه چیز را تجزیه کند. لوب پیش پیشانی یک منطقه مغزی است که تنها پس از سن 20 سالگی از نظر عصبی بالغ می شود. منطق نه طبیعی است و نه اسان. توسعه ان نیاز به مدیریت راحت زبان و ظرفیت حل مسئله در قشر پیشانی دارد. الان کجاییم؟ کجا میخوایم بریم؟ چطور میتونیم به اونجا برسیم؟ 2- استدلال روزمره اگر چه مهارت های استدلال منطقی انها توسعه نیافته است، کودکان خردسال می توانند استدلال کنند و نظرات خود را بیان کنند. والدین باید انها را تشویق کنند. حتی اگر استدلال کودک بر اساس احساسات باشد، این عمل می تواند به ایجاد یک دیدگاه انتقادی و اعتماد به نفس کمک کند. با وجود این واقعیت که کودکان خردسال ممکن است قادر به درک مفاهیم منطقی نباشند، انها هنوز هم از اشکال روزمره استدلال در استفاده از زبان و در حل مسئله و تصمیم گیری استفاده می کنند. از خارج از این ظرفیت ها است که تفکر انتقادی می تواند در این سن شروع به رشد کند. همانطور که به راحتی اشکار است، ارتباط از طریق زبان منطقی نیست. زبان طبیعی با یک ساختار منطقی رسمی مطابقت ندارد. این متنی است، چه ما در مورد درک یا بیان صحبت کنیم. اگر کسی بگوید: "اگر چاقو داشتم، استیکم را قطع می کردم"، اکثر مردم درک می کنند که داشتن چاقو امکان بریدن استیک را ممکن می کند. با این حال، در منطق رسمی، جمله به این معنی است که اگر چاقو داشتم، مجبور بودم استیک را قطع کنم. زبان منطقی سیستماتیک و اجباری است. اما یک کودک یاد می گیرد که صحبت کند و درک کند به شیوه ای عملی و متنی، نه منطقی. برخی از مشکلات ارتباطی ناشی از دقت منطقی بیش از حد سفت و سخت است، مانند افراد مبتلا به سندرم اسپرگر، یک نوع اوتیسم با عملکرد بالا. به طور متناقض، ارتباطات انسانی تنها به این دلیل کار می کند که یک سیستم زبانی کاملا منطقی نیست. این یکی از دلایلی است که ترجمه خودکار بین زبان ها از دهه 1970 به عنوان یک خار در کنار کارشناسان هوش مصنوعی بوده است. اکثر مشکلات زندگی واقعی که ما از دوران کودکی با انها دست و پنجه نرم کرده ایم، نمی توانند به طور رسمی با استنتاج منطقی حل شوند. تصمیم گیری بر اساس ترکیبی پیچیده از عناصر مختلف است: پردازش شناختی یک وضعیت و / یا استدلال مداخله، اگاهانه یا ناخوداگاه، از حافظه ما از تجربیات مشابه گذشته، ترجیحات ما و شخصیت ما به معنای گسترده احساسات ما این است که چگونه یک کودک می تواند بین دو اسباب بازی و یا چگونه یک بزرگسال بین خرید و اجاره یک اپارتمان را انتخاب کنید. افراد با گرایش های شناختی فوق العاده منطقی عوامل کافی برای استدلال خود را به کار با ندارد، و ممکن است قادر به تصمیم گیری - و در نتیجه، ناتوان از اقدام. مطالعات عصبی، از زمانی که توسط انتونیو داماسیو در دهه 1990 انجام شد، به ما نشان داده است که فرایندهای تصمیم گیری و فرایندهای عاطفی از هر دو دیدگاه نوروفیزیولوژیکی و رفتاری ارتباط نزدیکی دارند. منطق خالص، علاوه بر تولید نتایج ناخوشایند در دنیای واقعی، می تواند مانعی در یک جهان بسیار پیچیده باشد که در ان تصمیم گیری نیاز به مدیریت عوامل متعدد دارد. این دلیل اصلی این است که هوش مصنوعی در حال حاضر شروع به دیدن نتایج می کند، با وجود این واقعیت که فناوری اطلاعات از دهه 1940 مورد استفاده قرار گرفته است. مهندسان کامپیوتر نیاز به غلبه بر پایه خود را در استنتاج منطقی، ریاضی و فرضی، و به ترکیب تحولات در علوم شناختی و مغز و اعصاب. الگوریتم ها در حال حاضر بیشتر شبیه کودکان عمل می کنند. به عبارت دیگر، انها تصمیمات تصادفی می گیرند، نتایج را تجزیه و تحلیل و حفظ می کنند تا پیشرفت کنند و سپس خود را با تشخیص متغیرهای تغییر ناپذیر و متنی اصلاح کنند. این یادگیری عمیق نامیده می شود. کودکان نمی توانند بیش از حد به منطق تکیه کنند، اما هنوز هم می توانند نظرات خود را بر اساس تجربیات، شهود و احساسات خود بیان کنند. این نیز چگونه کودکان بین پنج تا نه ساله عمل می کنند. انها بسیاری از مشکلات را حل می کنند و انتخاب های زیادی را انجام می دهند، بدون اینکه بتوانند (به معنای خالص کلمه) نشان دهند که چرا نتیجه گیری ها و انتخاب های انها درست بود. بنابراین، بین سنین پنج تا نه سالگی، کودکان نمی توانند بیش از حد به منطق تکیه کنند. با این حال، انها هنوز هم قادر به بیان نظرات بر اساس تجربیات، شهود و احساسات خود هستند. برای انجام این کار، انها باید تمرین کنند، عزت نفس خوبی داشته باشند و توسط دیگران احساس احترام کنند تا باور کنند که حق، تمایل و انرژی برای استفاده از تفکر انتقادی خود را دارند. به عبارت دیگر، انها باید به عنوان یک موضوع تفکر و عمل وجود داشته باشند که ظرفیت های ان توسط دیگران شناخته شده است. در این سن، کودکان می توانند بر اساس چیزهایی که تجربه کرده اند و دانشی که در مدرسه یا خانه، از کتاب، تلویزیون یا اینترنت یا با صحبت کردن با دوستان خود به دست اورده اند، بحث کنند. انها همچنین می توانند با "قلب" خود بحث کنند. انها تصور می کنند که احساسات انها خود استدلال است. به عنوان مثال، یک کودک ممکن است در نظر بگیرد که ما نباید گوشت بخوریم زیرا حیوانات بی گناه نباید بمیرند. همدلی کودک نکته اصلی استدلال انها است و قدرت اصرار انها اغلب متناسب با احساسات انها خواهد بود.

تندخوانی

چگونه منطق را به کودکان آموزش دهیم

کلاس منطق برای کودکان بعد از یافتن مشکل کتاب نخواندن در کودکان و داشن اموزان، در صورتی که مشکل را در نداشتن منطق صحیح برای فکر کردن تشخیص دهد، به انها اصول صحیح فکر کردن را اموزش میدهد

در اینجا چهار راه وجود دارد که می توانید از رشد شناختی اولیه کودک خود حمایت کنید و انها را در مسیر تبدیل شدن به متفکران انتقادی قرار دهید. اموزش تفکر انتقادی ممکن است دلهره اور به نظر برسد، اما داشتن یک اغازگر در مورد نیازهای خاص یک کودک می تواند به شما کمک کند تا این کار مهم را بهتر انجام دهید. 1. کودکان را تشویق کنید که همه چیز را فقط بر روی انها متمرکز نکنند و انها را در بحث در مورد مجموعه ای از موضوعات، از جمله امور جاری، درگیر کنند. بر خلاف باور عمومی، از سن پنج سالگی و گاهی اوقات حتی قبل از ان، کودکان دوست دارند در بحث ها شرکت کنند، به شرطی که در واژگان فنی یا منطق رسمی غرق نشوند. انها همچنین باید احساس کنند که بزرگسالان به انچه می گویند علاقه مند هستند و به انها گوش می دهند. بزرگسالان باید یاد بگیرند که از نقش مربی دور شوند و کودکان را در سطح خود درگیر کنند. برای توسعه دانشکده های انتقادی بسیار مهم است که کودکان افکار خود را در مورد جهان پذیرفته شوند. با جدی گرفتن این افکار، ما فرزندانمان را جدی می گیریم و انها را می پذیریم. به عنوان مثال، از کودکان پنج ساله بپرسید که ایا بابانوئل وجود دارد و چگونه می دانند. به استدلال های انها گوش کنید: انها بابانوئل را در مرکز خرید دیدند. انها میدانند که هدایای کریسمسشان باید از جایی امده باشد. مخالفت با انها یا شکستن جهان بینی انها یک اشتباه بزرگ خواهد بود. این در مواجهه با دانش ما در مورد رشد شناختی پرواز می کند و نیاز عاطفی انها به این باور را نادیده می گیرد. به طور متناقض، ما باید اجازه دهیم کودکان ایده ها و جهان بینی های خود را فرموله کنند، یعنی از طریق رویا و تخیل. به این ترتیب، انها به اندازه کافی خوشحال و با اعتماد به نفس رشد خواهند کرد، در زمان و با سرعت خود، برای حرکت به ایده های بالغ تر. 2. ارزش محتوای انچه کودکان می گویند. با تشویق، کودکان می خواهند افکار خود را به طور فزاینده ای بیان کنند، فقط به این دلیل که انها ان را لذت بخش می دانند. یک ساختار خاص در مغز ما، امیگدال، احساسات مرتبط با موقعیت هایی را که تجربه می کنیم، حفظ می کند. ما مستعد دنبال کردن تجربیات و موقعیت هایی هستیم که باعث لذت می شود، چه حسی و چه روانی. اگر یک کودک انرژی خود را برای بازتاب قرار دهد تا ما را متقاعد کند که بیگانگان وجود دارند، و سپس ما استدلال ها و رویاهای خود را از بین می بریم، ما تمایل خود را برای شرکت در این نوع بحث دوباره مهار خواهیم کرد. برای کودکان پنج تا نه ساله، لذت فکر کردن به چیزی، بیان و بحث در مورد افکار خود، احساس زبان به عنوان منبع شادی، اهمیت بسیار بیشتری نسبت به دقت استدلالی یا استدلال منطقی دارد. کودکان بحث می کنند و نظرات خود را بیان می کنند. این باعث تحریک مغز انها می شود که مجموعه ای از ارتباطات را ایجاد می کند که به نوبه خود توانایی ها و عملکرد شناختی و عاطفی انها را بهبود می بخشد. لذت بردن از بحث، داشتن کسی که به ایده های شما گوش می دهد، "سیل" انتقال دهنده های عصبی را ازاد می کند که رشد مغزی را ترویج می کنند. فضای مهربانی و خیرخواهی که در ان کودک احساس می کند شنیده می شود، ارتباطات عصبی ایجاد می کند و انواع مختلفی از هوش را توسعه می دهد. همانطور که کودک از طریق بحث یاد می گیرد، تلاش می کند تا تفکر بازتابی و بیان کلامی و بدنی را بیان کند، مغز در اینده تکامل می یابد و سرمایه گذاری می کند. این نتیجه از تحریک شناختی همراه با لذت زندگی است که از شنیده شدن توسط دیگران و دریافت توجه تقسیم نشده انها می اید. والدین نباید از اوردن فرزندان به بحث و گفتگو دست نگه دارند. 3. به تدریج، توانایی استدلال با اهمیت، در هر دو موضوع اشنا از بازتاب و یا بحث و موارد جدید، افزایش خواهد یافت. مطالعات متعدد اخیر نشان می دهد که انجام خوب در مدرسه بیشتر از لذت و توسعه عزت نفس نسبت به قرار گرفتن در معرض سنگین تمرینات درجه بندی شده است که می تواند اضطراب ایجاد کند و کودکان را تحقیر کند. کودکان اسیب پذیر هستند و به سرعت برچسب هایی را که دیگران روی انها قرار می دهند، درونی می کنند. به طور خلاصه، والدین نباید از اوردن کودکان به بحث و گفتگو خودداری کنند و به اصولی که در بالا ذکر شد، پایبند باشند. همچنین، مطمئن شوید که به تمایل انها برای شروع بحث در چارچوب مرجع خود پاسخ دهید و مطمئن شوید که انها را جدی بگیرید. 4. به تدریج، با گذشت زمان، لذت، یادگیری و رشد شناختی و عاطفی، می توان کودکان را تشویق کرد تا بدون فشار اوردن به انها از طریق سوالات باز، بحث کنند. از سن هشت سالگی، کودکان می توانند شروع به یادگیری در مورد فراشناخت و اتخاذ دیدگاه های جایگزین کنند. انها همچنین باید در این زمان اموزش ببینند تا تفاوت بین یک نظر، یک استدلال و یک مدرک را درک کنند. یک نظر بیان ایده ای است که به خودی خود درست یا غلط نیست. کودکان قادر به بیان نظرات خود در اوایل با تمام کارهای اولیه در ایجاد عزت نفس هستند. "من فکر می کنم انها باید تمام مدارس را تعطیل کنند، بنابراین ما می توانیم تمام وقت در تعطیلات باشیم" یک نظر است. یک کودک پنج ساله به راحتی می تواند چنین نظری را بیان کند. استدلال تلاشی برای متقاعد کردن دیگران با ارائه اطلاعات و استدلال است. یک کودک هشت ساله ممکن است استدلال کند: "اگر ما تمام مدارس را تعطیل کنیم، می توانیم بعدا بیدار شویم. سپس انرژی بیشتری برای یادگیری بهتر چیزها در خانه خواهیم داشت. " شواهد حقایقی هستند که ما برای اثبات یک نقطه در یک استدلال استفاده می کنیم. شواهد می توانند بسیار قدرتمند باشند اما به ندرت به اثبات قطعی می رسد. هنگامی که یک اثبات بدون ابهام ارائه می شود، نظرات جایگزین تبخیر می شوند، به شرطی که بتوان از نظر شناختی و عاطفی دیدگاه فرد ارائه دهنده اثبات را جذب کرد. چیزی را می توان به دو روش ثابت کرد. از یک طرف، می توان ان را از طریق استدلال رسمی ثابت کرد - قابل دستیابی از سن نه سالگی به بالا در شرایط زندگی واقعی و بعدا در موقعیت های انتزاعی تر. از سوی دیگر، می توان ان را از طریق تظاهرات واقعی ایجاد کرد. اگر یک کودک ادعا می کند که "شما می توانید یک سگ متوسط را با دویدن به دنبال ان بترسانید"، اثبات می تواند از طریق تظاهرات داده شود. این نیازی به بحث ندارد. از سنین هشت تا نه سالگی، کودکان می توانند نظر، استدلال و شواهد را در انچه می گویند و می شنوند، متمایز و اولویت بندی کنند، به شرطی که استدلال های ناقص خود را در سن پنج تا شش سالگی با احترام و تحمل مواجه کنند. این برای توسعه عزت نفس کودکان و احترام به دیگران حیاتی است. این امر انها را قادر می سازد تا از بحث لذت ببرند و تمایل خود را برای بیان متقاعد کننده تر افزایش دهند.   تمرینات تفکر انتقادی برای کودکان شکار برای یا علیه؟ برای بحثی مانند این، با پیامدهای اجتماعی قابل توجهی، بر این مفاهیم تمرکز کنید: 1. اموزش کودکان به تمایز بین: وی در این باره گفت: من مخالف شکار هستم. یک استدلال: ... زیرا این کار موجب رنج و عذاب حیوانات و مرگ انسان ها می شود. شواهد: شکار به طور قابل توجهی تولید هورمون های استرس (مانند هیدروکورتیزون) را در حیوانات شکار شده افزایش می دهد. هر ساله هزاران حادثه شکار رخ می دهد. 2. اموزش کودکان به اتخاذ استدلال متقابل برای عمل: وی گفت: من طرفدار شکار کردن هستم. یک استدلال: ... زیرا به ما اجازه می دهد تا اندازه جمعیت حیوانات را کنترل کنیم. شواهد: جمعیت گراز وحشی بالا است و باعث اسیب زیادی به زمین های کشاورزی می شود. 4. اهمیت عزت نفس کودکان به عزت نفس نیاز دارند تا خود را شایسته بیان نظرات خود بدانند. والدین می توانند عزت نفس فرزندان خود را با تشویق انها به امتحان چیزهای جدید، تحریک کنجکاوی انها و نشان دادن غرور به دستاوردهای خود تقویت کنند. درک اهمیت عزت نفس، پایه و اساس تفکر انتقادی قبل از اینکه کودکان بتوانند تجزیه و تحلیل و انتقاد از مطالب پیچیده یا نظرات بحث برانگیز را یاد بگیرند، باید حس قوی از خود داشته باشند. ظرفیت انها برای پرسش از منابع خارجی اطلاعات بستگی به احساس ارزش خود و امنیت دارد. اصطلاحات "اعتماد به نفس" و "عزت نفس" اغلب به جای یکدیگر استفاده می شود. با این حال، تفاوت بین این دو وجود دارد، حتی اگر انها مرتبط باشند. قبل از اینکه بتوانیم عزت نفس بالایی داشته باشیم، ابتدا باید اعتماد به نفس داشته باشیم. احساس اعتماد به نفس نتیجه اعتقاد به توانایی ما برای موفقیت است. عزت نفس بر ارزش خوداگاه ما استوار است، علیرغم ضعف ها و شکست های ما. این دانستن این است که چگونه نقاط قوت و محدودیت های ما را تشخیص دهیم و بنابراین چشم انداز واقع بینانه ای نسبت به خودمان داشته باشیم. عزت نفس نیاز به توانایی تشخیص نقاط قوت و ضعف ما و پذیرش انها به عنوان انها دارد. به عنوان مثال، کودکان می توانند عزت نفس بالایی داشته باشند حتی اگر بدانند که با ریاضی مبارزه می کنند. عزت نفس نیز می تواند بسته به زمینه متفاوت باشد. کودکان در مدرسه می توانند عزت نفس اجتماعی بالایی داشته باشند، اما عزت نفس تحصیلی کمتری دارند. عزت نفس نیاز به توانایی تشخیص نقاط قوت و ضعف ما و پذیرش انها به عنوان انها دارد. کودکان باید یاد بگیرند که درک کنند که ارزش دارند، حتی اگر نتوانند همه چیز را به طور کامل انجام دهند. عزت نفس در دوران کودکی شروع به رشد می کند. کودکان بسیار کوچک سبک رفتاری را اتخاذ می کنند که منعکس کننده تصویر انها از خود است. از سن پنج سالگی، عزت نفس سالم به ویژه در برخورد با چالش های متعددی که با ان روبرو هستند، مهم است. کودکان باید به تدریج مستقل تر شوند و خواندن، نوشتن و انجام حساب ذهنی را یاد بگیرند. این دوره کلیدی است و کودکان نیز به اعتماد به نفس نیاز دارند. بیش از هر جای دیگری، در خانه خانوادگی است که کودکان پایه های عزت نفس را توسعه می دهند. کودکان با عزت نفس بالا: درک دقیقی از انچه که هستند داشته باشند و نه توانایی های خود را بیش از حد و نه دست کم بگیرند. انتخاب کنید؛ بیان نیازها، احساسات، ایده ها و ترجیحات خود؛ نسبت به اینده خوشبین هستند. جرات ریسک کردن و پذیرش اشتباهات انگیزه خود را برای یادگیری و پیشرفت حفظ کنید. حفظ روابط سالم با دیگران؛ به افکار خود اعتماد کنید و به دیگران اعتماد کنید. به عنوان والدین، توسعه عزت نفس خودمان، رشد عزت نفس فرزندان ما را افزایش می دهد، زیرا هویت انها با هویت ما در هم تنیده است. فرزندان ما با تقلید از ما چیزهای زیادی یاد می گیرند. بنابراین مدل سازی عزت نفس می تواند کمک بزرگی به انها باشد. در اینجا چند مثال از انچه ما می توانیم انجام دهیم: اشکارا به دستاوردهای ما افتخار کنید، حتی انهایی که برای ما کوچک به نظر می رسند. شرکت در فعالیت ها فقط برای سرگرمی (و نه به دلایل رقابتی). بیش از حد به نظرات دیگران در مورد ما توجه نکنید. خودمان را تحقیر نکنید: اگر اشتباه کرده ایم یا در یک کار خاص خیلی خوب نیستیم، به کودکان توضیح دهید که می خواهیم دوباره شروع کنیم و یاد بگیریم که ان را بهتر انجام دهیم. در زمان غذا خوردن، از همه در اطراف میز بخواهید چیزی را که ان روز خوب انجام داده اند بگویند. بر روی یک ورق کاغذ بزرگ، نام اعضای خانواده را بنویسید. سپس، در کنار نام همه برخی از نقاط قوت خود را بنویسید. 5. ارتقاء عزت نفس برای ارتقاء عزت نفس سالم در کودکان، والدین باید تعادل بین نظم و انضباط و تشویق را برقرار کنند. مهمترین چیز در رشد عزت نفس کودکان، عشق بی قید و شرط ما به انها است. کودکان باید احساس کنند و درک کنند که عشق ما هرگز به اقدامات، موفقیت ها یا شکست های انها وابسته نخواهد بود. این حالت ذهنی است که به انها اجازه می دهد تا ناشناخته ها را در اغوش بگیرند و با وجود شکست های اجتناب ناپذیری که همراه با یادگیری مهارت های جدید است، پیشرفت کنند. اما مراقب باشید که اجازه ندهید عشق بی قید و شرط مانع تحمیل اقتدار یا محدودیت ها شود. به جای توسعه عزت نفس خود، عدم وجود محدودیت ها این احساس را در کودکان ایجاد می کند که انها نمی توانند اشتباه کنند و انها را قادر به مقابله با ناامیدی نمی کند. لازم است محدودیت ها را تعیین کنید و محکم باشید (بدون اینکه قضاوت کنید). نتیجه مطلوب تنها در صورتی حاصل می شود که تلاش و احترام جدی گرفته شود. عزت نفس به معنای دوست داشتن خودمان برای کسی است که هستیم، برای نقاط قوت و ضعف ما، و این بر اساس این است که از زمان تولد به این روش دوست داشته شده است. به عنوان پدر و مادر، ما تاثیر زیادی بر فرزندانمان داریم، به ویژه هنگامی که انها جوان هستند. در اینجا چند راه برای کمک به ایجاد عزت نفس کودکان وجود دارد: تلاش ها و موفقیت های کودکان را تحسین کنید. توجه داشته باشید که تلاش همیشه مهمتر از نتایج است. دریغ نکنید که به کودکان تکرار کنید که خطا و شکست یکسان نیستند. به انها نشان دهید که به انها افتخار می کنید، حتی زمانی که اشتباه می کنند. با انها در مورد چگونگی انجام بهتر دفعه بعد فکر کنید. اجازه دهید کودکان کارهای خانگی را انجام دهند. به انها چند مسئولیتی بدهید که بتوانند از عهده ان بربیایند. انها احساس مفید و افتخار خواهند کرد. به کودکان نشان دهیم که ما انها را برای انچه که هستند، بدون قید و شرط، و نه برای انچه که انجام می دهند یا چگونه به نظر می رسند، دوست داریم. اجازه دهید کودکان احساسات و افکار درونی خود را بیان کنند. به کودکان کمک کنید تا بفهمند چه کسی هستند. به انها کمک کنید تا تشخیص دهند که چه چیزی را دوست دارند و نقاط قوت انها کجاست. انها را تشویق کنید تا تصمیم بگیرند. به عنوان مثال، اجازه دهید انها لباس های خود را انتخاب کنند. از انها دعوت کنید تا به چالش های مشترک (با توجه به توانایی ها و سن انها) بپردازند. جلوگیری از محافظت بیش از حد اجتناب کنید. این نه تنها مانع از یادگیری کودکان می شود، بلکه به انها یک پیام منفی می فرستد: که انها ناتوان و شایسته اعتماد نیستند. بی وقفه از انها انتقاد نکنید. اگر ما همیشه نظرات منفی در مورد فرزندانمان داشته باشیم، و اگر خودمان را نشان دهیم که از کار یا رفتار انها ناراضی هستیم، حتی زمانی که انها بهترین کار خود را انجام می دهند، انها ناامید خواهند شد. اگر کودکان به درستی عمل نکنند، تاکید کنید که رفتار انها و نه شخصیت انها باید تغییر کند. به عنوان مثال، بهتر است توضیح دهیم که عملی که ممکن است انجام داده باشند، معنی دارد، نه اینکه خودشان بدجنس باشند. همیشه نسبت به کودکان احترام بگذارید. هرگز انها را تحقیر نکنید. انچه ما به فرزندانمان می گوییم تاثیر زیادی بر تصویر ذهنی انها دارد. به انها نشان دهید که ما به کاری که انجام می دهند علاقه مند هستیم. اونا رو نادیده نگیرید ما هنوز در مرکز جهان انها هستیم. انها را با خواهر و برادر یا سایر فرزندان هم سن و سال خود مقایسه نکنید. ("خواهر چهار ساله شما می تواند این کار را انجام دهد!") نشان دهید که چگونه انها پیشرفت می کنند بدون اینکه انها را با دیگران مقایسه کنید. احساسات بخش مهمی از رشد شناختی کودکان هستند، اما اگر احساسات قریب به اتفاق شوند، می توانند ضد تولید باشند. والدین باید به فرزندان خود کمک کنند تا یاد بگیرند چگونه احساسات خود را با ارامش بیان کنند و از تبدیل شدن احساسات به یک حواس پرتی جلوگیری کنند. 7. مدیریت احساسات والدین نباید فرزندان خود را نادیده بگیرند یا به سادگی ساکت کنند، زمانی که انها عمل می کنند یا با احساسات غلبه می کنند. انها باید با انها در مورد استراتژی هایی برای مقابله با ان کار کنند و بحث کنند که چگونه می توانند احساسات خود را ارام تر و سازنده تر بیان کنند. چگونه به فرزندانمان کمک کنیم تا احساسات خود را کنترل کنند احساسات ما بخشی از ان چیزی است که ما هستیم: ما باید یاد بگیریم که انها را مدیریت کنیم و بپذیریم. به منظور کمک به کودکان برای مدیریت احساسات خود، باید محدودیت هایی را تعیین کنیم (به عنوان مثال، با ممنوعیت هدر دادن غذا یا دروغ گفتن). با این حال، تعیین محدودیت در رفتار انها به معنای تعیین محدودیت در احساسات انها نیست. ما نمی توانیم کودکان را از عصبانی شدن متوقف کنیم حتی اگر انها از عمل به این خشم منع شوند - بلکه می توانیم کودکان را در کنترل واکنش های خود اموزش دهیم. فرستادن انها به اتاقهایشان برای ارام شدن مانع از ناراحتی و ناامیدی انها نخواهد شد. برعکس، با انتقال این ایده به انها که باید به تنهایی با احساسات خود روبرو شوند، ما انها را تشویق می کنیم تا احساسات خود را سرکوب کنند. هنگامی که کودکان احساسات خود را سرکوب می کنند، دیگر نمی توانند انها را اگاهانه مدیریت کنند، به این معنی که انها در هر لحظه ممکن است دوباره ظاهر شوند. یک کودک عصبانی یک فرد بد نیست، بلکه یک فرد اسیب دیده است. هنگامی که کودکان کنترل احساسات خود را از دست می دهند، به این دلیل است که انها غرق می شوند. این طغیان ها، زمانی که به نظر می رسد فرزندان ما کنترل خود را کاملا از دست داده اند، می تواند ما را به عنوان والدین بترساند. در واقع، اگر کودکان به طور معمول احساسات خود را سرکوب کنند، قادر به بیان انها به صورت شفاهی نیستند و خشم غلبه می کند. عدم تایید احساسات کودکان می تواند انها را از یادگیری کنترل خود جلوگیری کند. بچه ها از ما یاد می گیرند. وقتی داد میزنیم، یاد میگیرند فریاد بزنند. وقتی با احترام صحبت می کنیم، انها یاد می گیرند که با احترام صحبت کنند. به همین ترتیب، هر بار که ما موفق به کنترل احساسات خود در مقابل فرزندانمان می شویم، انها یاد می گیرند که چگونه احساسات خود را تنظیم کنند. برای کمک به کودکان برای مدیریت احساسات خود، باید به صراحت توضیح دهیم که چگونه این کار را انجام دهیم و با انها صحبت کنیم. حتی کودکان بزرگتر باید با والدین خود ارتباط برقرار کنند تا احساسات خود را مدیریت کنند. هنگامی که متوجه می شویم فرزندانمان در کنترل احساسات خود مشکل دارند، مهم است که دوباره با انها ارتباط برقرار کنیم. هنگامی که کودکان احساس مراقبت و مهم بودن می کنند، همکاری بیشتری می کنند و احساس شادی انها ویژگی های رفتاری بد را لغو می کند. بهترین راه برای کمک به کودکان برای خودمختار شدن این است که به انها اعتماد کنید و وظایف و چالش های کوچک را به انها واگذار کنید. یک کودک عصبانی یک فرد بد نیست، بلکه یک فرد اسیب دیده است. هنگامی که کودکان کنترل احساسات خود را از دست می دهند، به این دلیل است که انها غرق می شوند. کنترل احساسات انها فراتر از ظرفیت انها در ان لحظه خاص در زمان است و کنترل عاطفی چیزی است که انها به تدریج به عنوان بالغ می شوند. اگر ما همچنان با انها با شفقت رفتار کنیم، فرزندان ما به اندازه کافی احساس امنیت می کنند تا احساسات خود را بیان کنند. اگر ما به انها کمک کنیم تا گریه کنند و احساسات خود را از بین ببرند، این احساسات غرق شدن همراه با خشم و پرخاشگری انها از بین خواهد رفت. ایا مهم است که به کودکان زبان خاصی برای بیان احساسات اموزش داده شود؟ البته که هست! اما سعی نکنید کودکان را مجبور به ابراز احساسات خود کنید. در عوض، بر پذیرش احساسات انها تمرکز کنید. این به انها می اموزد که: احساسات هیچ مشکلی ندارند - انها زندگی انسان را غنی می کنند. حتی اگر نتوانیم همه چیز را در زندگی کنترل کنیم، هنوز هم می توانیم انتخاب کنیم که چگونه واکنش نشان دهیم و پاسخ دهیم. هنگامی که ما با احساسات خود راحت هستیم، انها را عمیقا احساس می کنیم و سپس انها عبور می کنند. این به ما احساس رها کردن و ازاد کردن تنش را می دهد. اگر ما به طور فعال این درس ها را اموزش دهیم و به کار بر روی حل احساسات خودمان ادامه دهیم، خوشحال خواهیم شد که فرزندان ما یاد بگیرند که احساسات خود را مدیریت کنند. در نهایت به طبیعت دوم انها تبدیل خواهد شد. 8. تفکر انتقادی و زندگی اجتماعی تفکر انتقادی یک هنجار اجتماعی مثبت است، اما نیاز به حمایت از دانش پس زمینه و مهارت های استدلال واقعی دارد. بدون انها، تفکر انتقادی می تواند به یک توهم تبدیل شود. والدین باید تشویق خود را از مهارت های استدلالی کودکان و بیان خود با تاکید بر دقت فکری متعادل کنند. با توجه به هنجارهای اجتماعی و گروه های همسالان هیچ کودکی در خلاء رشد نمی کند. همانطور که انها رشد می کنند، کودکان بسیاری از هنجارها و روش های تفکر را که در خانواده ها، زندگی اجتماعی، مدارس و جامعه به طور گسترده تر غالب است، درونی می کنند. والدین باید از تاثیرات مثبت و منفی این حوزه های مختلف بر فرزندان خود اگاه باشند. انها باید بدانند که چه کاری می توانند انجام دهند تا فرزندان خود را در معرض هنجارهایی قرار دهند که تفکر سالم و مستقل را تقویت می کنند. به نظر می رسد که حق، حتی مسئولیت، برای فکر کردن برای خود و استفاده از توانایی های انتقادی خود، به طور فزاینده ای به مفاهیم کرامت و فردیت گره خورده است. بیشتر و بیشتر می بینیم که عواملی که از لحاظ تاریخی تعیین کرده اند که چه کسی "حق" انتقاد دارد - سن، منشا، جنسیت، سطح دانش عمومی یا سایر سلسله مراتب ضمنی - اهمیت خود را از دست می دهد. بنابراین، برای دانش اموزان (با اعتماد به نفس نگران کننده) بیشتر و بیشتر معمول است که معلمان خود را در مورد جنبه های تاریخ یا سایر مسائل که مسائل واقعی هستند، اصلاح کنند. این امر سوالات مهمی را مطرح می کند، به ویژه در مورد نقش مربی، اهداف اموزش و پرورش و روابط بین نسل ها. جامعه ما تفکر انتقادی را از سنین بسیار اولیه تشویق می کند. ما بر این واقعیت اصرار داریم که برای کودکان خردسال، اگرچه دستیابی به دقت فکری دشوار است، اما توسعه عزت نفس و تایید خود بسیار مهم است. اما ما همچنین دیده ایم که از حدود سن هشت سالگی، لازم است به سمت اموزش مهارت های اساسی استدلال به انها حرکت کنیم. خطر تبدیل "حق تفکر انتقادی" به یک هنجار اجتماعی از سنین جوانی این است که ما استانداردهای فکری را پایین می اوریم. اگر تشویق کودکان به تفکر انتقادی با پیشرفت فکری در زمینه های دیگر همراه نباشد، تفکر انتقادی صرفا شبیه سازی تفکر و بیان ازاد است. این برای کودکان به همان اندازه که برای نوجوانان یا بزرگسالان صادق است. کل جمعیت ممکن است واقعا احساس ازادی کنند و عزت نفس بالایی داشته باشند. با این حال، اگر دقت فکری که با بحث، بحث و استدلال همراه است، در اموزش فکری و اجتماعی کودکان گم شده باشد، مردم به راحتی دستکاری خواهند شد. دادن ازادی به فرزندان ما برای استفاده از توانایی های انتقادی خود باید با تقاضا برای دقت فکری و تسلط زبانی همراه باشد، که بدون ان "تفکر انتقادی" صرفا توهم ازادی را ارائه می دهد. ایجاد تعادل: برای والدین امروز، مسئله ایجاد تعادل بین پرورش تفکر انتقادی از سنین کودکی، علیرغم شکاف در دانش و منطق، و توسعه توانایی های شناختی و پایگاه دانش فرزندان ما است. بدون این دانشکده های گوش دادن، توجه، درک، بیان، استدلال و استنتاج، تفکر انتقادی یک توهم است، یک مسخره شبه دموکراتیک. این می تواند منجر به جامعه ای شود که از جهل رنج می برد و در برابر بربریت اسیب پذیر است. از سوی دیگر، ما نمی توانیم به سادگی به کنوانسیون های اجتماعی قدیمی بازگردیم که به موجب ان به کودکان گفته می شود که به سادگی سکوت کنند و درس های خود را منفعلانه یاد بگیرند. تنها چیزی که این رویکرد تضمین می کند این است که کودک تبدیل به یک دردسرساز نخواهد شد. انچه مورد نیاز است رویکردی است که پیشرفت های فلسفه و روانشناسی را هماهنگ کند، که کودکان را به عنوان افراد کامل در نظر می گیرد، از یک طرف، با درک نابالغی فکری این کودک، از سوی دیگر. مخالفت به شیوه ای متمدنانه، در نهایت، به ما اجازه می دهد تا در مورد انچه که مهم است، توافق کنیم. با کمک یک پدر و مادر مهربان، توجه، اما گاهی اوقات محدود کننده و هدایت کننده - که در یک زمان از نظر فکری تحریک کننده، زیاده روی و صبور با نیازهای کودک است - رشد اولیه خود تایید و تفکر انتقادی با استعداد فکری در حال رشد سازگار است. این استعداد فکری برای یک زندگی اجتماعی سالم نیز بسیار مهم است. افرادی که فاقد این بلوغ فکری هستند حتی نمی توانند با یکدیگر مخالف باشند. انها فاقد توانایی بحث در مورد موضوعاتی هستند که ارزش توجه انتقادی و همچنین مهارت های اجتماعی و شناختی گوش دادن، استدلال و استنتاج منطقی را دارند. مخالفت به شیوه ای متمدنانه، در نهایت، به ما اجازه می دهد تا در مورد انچه که مهم است، توافق کنیم. مورد در نقطه این بحث بین دو کودک هشت ساله را در نظر بگیرید. من دیروز یک برنامه تلویزیونی دیدم که ثابت کرد بیگانگان واقعا وجود دارند. تن از مردم انها را دیده اند، و انها علائم باقی مانده توسط بشقاب پرنده در بیابان پیدا کرده اند! اما هیچ مدرک واقعی وجود ندارد. این سرنخ ها و اظهارات شاهدان عینی خیلی مشخص نبود. شاهدان مختلف بیگانگان را به روش های بسیار متفاوتی توصیف کردند - برخی گفتند که انها مردان سبز کوچک بودند، در حالی که دیگران گفتند که انها بزرگ با چشمان درخشان بودند. و نشانه های بشقاب پرنده ها می توانست توسط بادهای شدید شکل گرفته باشد. " اوه، پس فکر میکنی باهوشتر از دانشمندان تلویزیون هستی، همین؟» یک کودک اعلام می کند که یک برنامه تلویزیونی که انها دیده اند وجود بیگانگان را ثابت می کند. او این را بدیهی می داند که انچه ما در تلویزیون می بینیم درست است. دوم به یک هنجار اموزش داده شده است که ادعاها را زیر سوال می رود و شواهد را می طلبد. کودک اول فرزند دوم را درک نمی کند، زیرا برای او، دیدن ان در تلویزیون به اندازه کافی اثبات است. از این نقطه به بعد، بحث فقط می تواند در دایره باشد. در این مورد، هنجارهای مختلف اجتماعی یا خانوادگی ناسازگار هستند. MAGNIFY_BLUE مطالعه موردی 1 فراشناخت در حال حاضر در سنین جوانی کودکان می توانند چشم انداز خود را در مورد چگونگی استدلال خود به دست اورند. یکی از راه های خوب برای کمک به انها برای پرورش این فراشناخت، اشاره به انواع روش های مختلف موجود برای حل یک مشکل خاص است. به عنوان مثال، با دیدن روش های مختلف متعدد موجود برای حل یک مسئله ریاضی، کودکان می توانند شروع به فکر کردن در مورد فرایندهای فکری خود و ارزیابی استراتژی های مختلف شناختی کنند. این کار به تدریج دنیای استدلال را به روی انها باز خواهد کرد. انها شروع به توجه بیشتر به چگونگی حل مشکلات یا تکمیل وظایف مربوط به استدلال می کنند، به جای تمرکز فقط بر پاسخ صحیح یا تکمیل کار. کودکان چگونه 6 × 3 را محاسبه می کنند؟ راه های مختلفی وجود دارد: انها می توانند 6 + 6 + 6 اضافه کنند. انها می توانند به یاد داشته باشید که 6 x 2 = 12، سپس اضافه کردن شش بیشتر برای به دست اوردن 18؛ انها به سادگی می توانند پاسخ را حفظ و به یاد بیاورند: 18؛ انها می توانند یک شبکه 6 در 3 واحد را بکشند و سپس تعداد جعبه های موجود در شبکه را بشمارند. یا می توانند از یکی از تکنیک های مختلف دیگر استفاده کنند ... فرهنگ ما برای نتایج دقیق و دقیق ارزش قائل است اما توجه کمی به مسیر انجام شده برای رسیدن به این نتایج دارد. با این حال، اگر کودکان از قطار فکری خود اگاه باشند، در موقعیت بهتری برای تسلط بر این تکنیک قرار خواهند گرفت - به عنوان مثال، اگر نیاز به افزایش سرعت خود داشته باشند، ممکن است تصمیم بگیرند که تکنیک دیگری را تغییر دهند. به همین دلیل مهم است که به کودکان کمک کنیم تا روشی را که استفاده می کنند درک کنند تا بتوانند خودشان ان را توضیح دهند. در کمک به فرزندان خود در کارهای مدرسه یا سایر پروژه های مربوط به استدلال، والدین باید از انها بخواهند که خود را توضیح دهند، اقداماتی را که برای حل یک مشکل خاص انجام می دهند، صریح کنند و در مورد مزایا و معایب روش و روش های جایگزین خود بحث کنند. نتیجه درک بسیار عمیق تر نه تنها از کار خاص در دست، بلکه از عمل استدلال خود خواهد بود. مطالعه موردی 2 اثبات منطقی و اثبات واقعی در این مرحله، ما می توانیم شروع به معرفی مفاهیم و تمایزات منطقی ابتدایی کنیم. در مکالمات روزمره، کودکان در حال حاضر شروع به استفاده از انچه که ما ممکن است "منطق طبیعی" بنامیم. به عنوان مثال، انها ممکن است در استدلال ها، مانند مورد زیر، که در ان نتیجه گیری بر اساس پیش فرض ها انجام می شود. هنگامی که کودکان این نوع استدلال ها را ارائه می دهند، والدین می توانند برای اموزش مفاهیم منطقی اساسی مداخله کنند و از کودکان بپرسند که چگونه یک نتیجه گیری داده شده ممکن است اثبات یا رد شود. یک تمایز مناسب برای اموزش در این سن این است که بین اثبات منطقی (اثبات که نتیجه گیری منطقی را از پیش فرض های خاص می گیرد) و اثبات واقعی (اثباتی که از حقایق واقعی برای اثبات یا رد یک بیانیه داده شده استفاده می کند). داستان زیر فرصتی برای چنین درسی فراهم می کند. ویلیام و ایو، دو کودک که سگ خود را در پارک پیاده می کنند، در مورد لابرادور صحبت می کنند: ویلیام اعلام می کند: "دو نوع لابرادور وجود دارد - سیاه و طلایی". این درست نیست؛ همچنین لابرادور شکلات وجود دارد، "پاسخ حوا. "دوست من ادام یکی دارد." ویلیام می گوید: "خوب، سگ او نباید لابرادور باشد." این گفتگو را چگونه تفسیر کنیم؟ از نظر اثبات منطقی، اگر لابرادورها سیاه یا طلایی باشند، شکلات ادام "لابرادور" نمی تواند لابرادور باشد. این یک اثبات منطقی است. استدلال معتبر است. این فرض اساسی است، اعلام اولیه ویلیام که تنها دو نوع لابرادور وجود دارد، که نادرست است. بنابراین، برای ویلیام ممکن است نتیجه گیری نادرستی داشته باشد، حتی اگر منطق او از لحاظ فنی درست باشد. از نظر اثبات واقعی، اگر ما بتوانیم ثابت کنیم که سگ شکلاتی رنگ دارای دو پدر و مادر لابرادور است، می توانیم در واقع ثابت کنیم که فرض ویلیام اشتباه است: حداقل سه نوع لابرادور وجود دارد. فرصت های زیادی مانند این وجود دارد که گام های منطقی مربوط به مکالمات روزمره با فرزندان خود را روشن کنید و به انها نشان دهید که انها در حال حاضر از منطق استفاده می کنند، حتی اگر ممکن است ان را ندانند. این به انها کمک می کند تا در مورد تفکر خود فکر کنند و باعث می شود موضوعات منطق و استدلال کمتر ترسناک باشند. مطالعه موردی 3 دیدگاه های جدید و غلبه بر تعصبات تعصب به سادگی یک نظر پیش بینی شده و غیر منطقی است. اغلب تعصبات به دلیل تربیت، تعصبات اجتماعی بزرگتر یا تجربیات ذهنی خاص شکل می گیرد. انها در اشکال مختلف وجود دارند و می توانند تا بزرگسالی ادامه یابند، مگر اینکه یک کودک پایه محکمی در تفکر و استدلال انتقادی ایجاد کند. چگونه برای غلبه بر تعصب حکایات زیر نشان می دهد که چگونه والدین می توانند از رویدادهای روزمره برای کمک به فرزندان خود در درک بهتر و ارتباط با دیدگاه های خارج از خود استفاده کنند. به منظور تفکر انتقادی، کودکان باید بتوانند به طور تخیلی و همدلانه خود را خارج از تجربیات و دیدگاه های خود قرار دهند. از این طریق کودکان شروع به کنار امدن با محدودیت هایی می کنند که تربیت و پیشینه انها لزوما بر انها تحمیل می کند. این بخش مهمی از فراشناخت است زیرا به کودکان اجازه می دهد تا خود، نگرش ها و دیدگاه های خود را از خارج ببینند. انها در غلبه بر تعصبات، تعصبات و اشتباهات در تفکر بهتر می شوند. این فرایند همچنین انها را قادر می سازد تا دیدگاه های دیگران را سرگرم کنند و در نتیجه در اینده با خیریه و ظرافت بیشتری درگیر بحث و گفتگو شوند. در نهایت، انها را تشویق می کند تا به دنبال تجربیات و دیدگاه های جدید و توسعه کنجکاوی فکری باشند. در این حکایت اول، کودک یاد می گیرد افق دید خود را از طریق تعامل با کودک دیگری که تجربه اش متفاوت از خودش است، گسترش دهد. در مرحله دوم، کودک یاد می گیرد که نگرش او نسبت به اشیاء خاص می تواند به شدت به زمینه ای که در ان تجربه می شود بستگی داشته باشد. غلبه بر تعصب مثال 1: ترس از سگ جین هشت ساله است و در یک روستای کوچک زندگی می کند. پدر و مادرش صاحب چندین حیوان از جمله دو لابرادور هستند. پسر عموی جین، مکس، نه و نیم ساله است و در مرکز پاریس زندگی می کند. مکس همیشه از دیدن جین خوشحال است و انها بیرون با هم بازی می کنند، رویای ماجراجویی و بالا رفتن از درختان را دارند. اما او به شدت از سگ های بزرگ جین می ترسد. هر زمان که انها به او نزدیک می شوند، او از بالای ریه هایش فریاد می زند و به داخل خانه می رود تا پنهان شود. جین این را خنده دار می داند، پسر عموی خود را "گربه fraidy" می نامد و ترفندهایی را برای فریب دادن مکس نزدیک به سگ ها طراحی می کند. جین متوجه نمی شود که بر خلاف او، مکس به داشتن حیوانات در محیط روزانه خود عادت ندارد. او نگرش او را منحصرا از دیدگاه تجربه خود تفسیر می کند. اگه پدر و مادر جین بودی چیکار میکردی؟ در میز شام، مادر جین از او می خواهد که مکس را اذیت نکند و توضیح می دهد که او به حیوانات عادت ندارد زیرا او در شرایط متفاوت از او زندگی می کند. او از مکس می خواهد به انها بگوید که زندگی در شهر چگونه است. مکس در مورد زندگی روزمره خود صحبت می کند و به ویژه اینکه چگونه صبح ها، دو ایستگاه از خانه، مترو را به تنهایی به مدرسه می برد. خون از صورت جین بیرون می اید: "شما مترو را به تنهایی می گیرید؟ من هرگز نمی توانم این کار را انجام دهم، من بیش از حد از گم شدن می ترسم. " مادرش به او میگوید: میبینی جین، تو در تله افتادی و فکر میکردی پسر عمویت درست مثل توست. ما همه متفاوت هستیم. شما باید در اینده این را به خودتان یاداوری کنید زیرا فراموش کردن ان برای شما اسان است! این بحث متمرکز به جین این فرصت را داده است تا با درک اینکه او و مکس در جهان های مختلف زندگی می کنند، بر خودخواهی خود غلبه کند. بنابراین، او متوجه می شود که حتی اگر مکس از سگ ها بترسد (در حالی که او نیست)، او قادر به انجام کارهایی است که او را می ترساند، مانند گرفتن مترو به تنهایی. این به او اجازه می دهد تا روش استدلال خود را از طریق یک نمونه "متا" از ایده های خود در مورد جهان دوباره بررسی کند و در نهایت منجر به تغییر نگرش خود نسبت به پسر عمویش شود. به عنوان والدین، ما باید به دنبال فرصت هایی برای باز کردن فرزندانمان به دیدگاه های جدید باشیم، به ویژه با توجه به تعصبات بررسی نشده ای که ممکن است در برابر همسالان یا خارجی ها داشته باشند. انها به تدریج یاد خواهند گرفت که شناسایی و محافظت در برابر گرایش همه ما باید بی پروا از تجربه محدود خودمان را تعمیم دهیم. علاوه بر این، انها ظرفیت دیدن چیزها را از دیدگاه ها و منافع دیگر خارج از حوزه باریک خود توسعه خواهند داد. غلبه بر تعصب مثال 2: ترس از گزنه جاش به تازگی در یک سفر میدانی با کلاس خود بوده است. قبل از پیاده روی، معلم به دانش اموزان هشدار می دهد که از گیاهان گزنه در منطقه دوری کنند این "گزنه های نیش دار" می توانند باعث خارش تند و زننده و بثورات سوزان شوند. چند روز بعد، در شام، جاش متوجه می شود که پدر و مادرش سوپ گزنه را اماده کرده اند. اب جوش باعث می شود گزنه ها برای لمس و خوردن ایمن باشند. اما او از خوردن ان امتناع می کند، زیرا تجربه او به انها می گوید که گزنه را تا حد ممکن از بدن خود دور نگه دارند - به ویژه دهان او. جاش در ابتدا به شدت از امتحان کردن سوپ امتناع می کند و اصرار دارد که به جای ان یک پیتزا یخ زده داشته باشد. اما پدر و مادرش با او محکم هستند و به او نشان می دهند که سوپ با خوردن خود هیچ خطری ندارد. در نهایت، جاش تسلیم می شود و سوپ را امتحان می کند. او متوجه می شود که هیچ اسیبی به او نمی رساند و در واقع از ان لذت می برد. کودکانی که نمی دانند گزنه برای خوردن بی خطر است، تعصب خود را در برابر سوپ تنها بر اساس تجربه خود، که محدود به کیفیت تحریک کننده گزنه است، فرموله می کنند. این نوع تجربیات یادگیری می تواند لحظات خوبی برای والدین باشد تا به فرزندان خود اشاره کنند که چگونه ممکن است تجربیات محدود خود را به اشتباه تعمیم دهند و چگونه این تجربیات می توانند تعصبات بی دلیل ایجاد کنند. این تعصبات ممکن است انها را از امتحان کردن چیزهای جدید که ممکن است زندگی انها را غنی کند، متوقف کند. مطالعه موردی 4 توسعه عزت نفس استر و علی، هر دو پنج ساله، در یک زمین بازی هستند و به یک دیوار کوهنوردی طراحی شده برای کودکان پنج تا ده ساله نگاه می کنند. استر استر به سمت دیوار می رود، به ان نگاه می کند و بالا رفتن را لمس می کند. او شروع به بالا رفتن می کند، خود را با بازوهای خود بالا می کشد و پاهای خود را بر روی نگه می دارد پایین تر برای از بین بردن بازوهای خود. هنگامی که او حدود شش فوت بالاتر از دیوار است، استر متوقف می شود. "برو، استر - شما تقریبا وجود دارد! یالا، فقط یه فشار دیگه شما می توانید این کار را انجام دهید!"، پدرش از نیمکتی که روی ان نشسته است، فریاد می کند. استر به بالای دیوار نگاه میکند. او می خواهد ان را تمام راه را تا، اما دست خود را از چنگ زدن به نگه می دارد کوهنوردی صدمه دیده است. او اجازه می دهد تا برود و بر روی پوشش نرم زمین بازی فرود می اید. "اوه - شما تقریبا ان را ساخته شده است،" پدرش فریاد می کند. علی پدر علی به پسرش میگوید: میخواهی امتحان کنی؟ اینها را با دستان خود بگیرید و سپس پاهای خود را روی انهایی که در پایین قرار دارند قرار دهید. سپس دست های خود را بیشتر بالا می برید و سپس پاهای خود را - دست ها و پاها ... به ارامی بروید؛ شروع کردنش سخته قبل از اینکه کوهنوردی را شروع کنید، بررسی کنید که کجا قرار دارد.» علی به پای دیوار می رود و نگه می دارد تا ببیند چه احساسی دارند. او شروع به بالا رفتن می کند، به توصیه پدرش. علی به ارامی بالا می رود. او در نیمه راه دیوار است، بسیار پایین تر از جایی که استر به ان رسید. او می خواهد پایین، و پدرش او را در اغوش می گیرد و او را بر روی زمین قرار می دهد. کارت عالی بود پسرم! این واقعا برای اولین تلاش خوب بود! بهت افتخار میکنم این دیوار اسان نیست برای کودکان تا ۱۰ سال است. در این دو نمونه از وضعیت مشابه، تاثیر رفتار هر یک از والدین بر عزت نفس کودک چیست؟ هر کودک از اولین تلاش خود برای صعود چه چیزی به یاد خواهد داشت؟ استر احتمالا با احساس شکست باقی خواهد ماند، فکر می کند که او پدرش را ناامید کرد، زیرا او در اولین تلاش خود به بالای دیوار نرسید. او ممکن است مایل به تلاش مجدد در اینده نباشد و ممکن است در چالش های جدید دیگر تردید کند. با وجود اینکه او به اندازه استر صعود نکرد، اولین تجربه کوهنوردی علی احتمالا برای او لذت بخش خواهد بود. تلاش های او توسط پدرش به رسمیت شناخته شده و تشویق شده است. او ممکن است در حال حاضر انگیزه ای برای تلاش های جدید در اینده، هم در کوهنوردی و هم در سایر فعالیت های جدید چالش برانگیز داشته باشد. مطالعه موردی 5 ریسک پذیری بخش مهمی از حمایت از توسعه مهارت های تفکر انتقادی در این سن، تشویق کودکان به ریسک کردن است. والدین باید مراقب باشند که وقتی فرزندانشان اشتباه می کنند، بیش از حد انتقاد کنند. انها همچنین باید در قرار دادن فرزندان خود در موقعیت های جدید و بالقوه چالش برانگیز فعال باشند. در نهایت، انها باید فرزندان خود را تشویق کنند تا خود را در این شرایط در معرض خطر قرار دهند، به ویژه هنگامی که به بحث یا پاسخ به سوالات می رسد. هنگامی که انها (ناگزیر) اشتباه می کنند، کودکان باید تشویق و حمایت شوند نه انتقاد. اشتباه کردن نباید منبع شرم برای کودک باشد، بلکه فرصتی برای یادگیری و رشد است. داستان زیر را در نظر بگیرید. همکلاسی های هشت ساله لورا و ادام در کنار یکدیگر در تئاتر نشسته اند. حدود 60 کودک، از جمله کلاس لورا و ادام، در یک سفر میدانی برای دیدن یک بازسازی تاریخی هستند. قبل از اینکه پرده بالا برود، رهبر فعالیت ارائه کننده نمایش از کودکان می پرسد: "چه کسی می تواند نام امپراتور روم را که گل را فتح کرد به من بگوید؟" ادام، که اتفاقا خواننده مشتاق یک کارتون در مورد تاریخ است، بلافاصله (ژولیوس سزار) پاسخ را می داند و به شدت می خواهد ان را بگوید - اما از اشتباه در مقابل همه می ترسد و در نتیجه سکوت می کند. لورا مردد است. چندین نام به ذهن می ایند، زیرا او به انچه که در کلاس تاریخ اموخته است فکر می کند: نرو، کالیگولا و غیره. در نهایت، چند ثانیه بعد، دیگر قادر به مهار خود نیست، او فریاد می کند: "ژولیوس سزار!" رهبر فعالیت به او تبریک می گویم و سپس نمایش را اغاز می کند. در این وضعیت، ما دو نگرش متفاوت نسبت به خطر اشتباه می بینیم: ادام ترجیح می دهد ساکت بماند تا اینکه خطر پاسخ اشتباه دادن را داشته باشد. ما می توانیم از این استنباط کنیم که ادام اشتباهات را با چیزی منفی مرتبط می کند که می تواند او را رد کند یا منجر به مسخره شدن او شود - حتی مجازات شود. بنابراین او خود را تحت فشار قرار داده است تا فکر کند که تنها کمال قابل قبول است و بنابراین توانایی خود را برای امتحان کردن چیزها کاهش داده است. از سوی دیگر، لورا ترجیح می دهد ریسک اشتباه کند تا اینکه سکوت کند. ما می توانیم از این استنباط کنیم که او از اشتباه کردن احساس شرم نمی کند؛ در هر صورت، تمایل او به تلاش و هیجان ریسک کردن بیشتر از اشکالات اشتباه است. ما از طریق trial و error یاد می گیریم که برای توسعه توانایی استدلال ضروری است. ریسک پذیری و ازمون و خطا حیاتی هستند. محیط کودکان و به ویژه نگرش والدین انها در مورد اشتباهات، عوامل تعیین کننده در نحوه برخورد انها با ریسک پذیری و اینکه ایا انها به خود اجازه می دهند اشتباه کنند. مطالعه موردی 6 مدیریت عاطفی علاوه بر به دست اوردن چشم انداز در تجربیات خود و استدلال خود، کودکان باید در این سن، شروع به به دست اوردن چشم انداز در احساسات خود و یادگیری استراتژی برای مدیریت احساسات خود کنند. بدون این مهارت های مدیریتی، کودکان به طور مداوم توسط احساسات خود غرق می شوند و به انها اجازه می دهند استدلال خود را به خطر بیاندازند. داستان زیر می تواند به عنوان یک مدل برای کمک به والدین برای هدایت فرزندان خود در یادگیری بیان و مدیریت احساسات خود و تفکر واضح با وجود واکنش های عاطفی قوی استفاده شود. ادی هفت ساله در تعطیلات در کنار دریا با پدر و مادرش است، که نشان می دهد که همه انها بیرون بروند و یک قایق را به یک جزیره نزدیک برای چند ساعت. انها می توانند از فانوس دریایی انجا بازدید کنند. ادی، که مشغول بازی با مجسمه های خود است، از اماده شدن برای سفر خودداری می کند، همانطور که پدر و مادرش خواسته اند. هنوز بازی را تمام نکردهام! من می خواهم اینجا بمانم، "او فریاد می زند. "شما می توانید با مجسمه های خود را در خانه هر زمان که شما می خواهید بازی، ادی، اما این سفر با قایق خاص است. این چیزی است که ما فقط می توانیم در تعطیلات انجام دهیم، "مادرش استدلال می کند. "بیا، عجله کن و کفش هات رو بپوش، و بعدش برو کیفت رو بردار. لطفا یک ژاکت نیز در نظر بگیرید- ممکن است در دریا سرد باشد. پدر و مادر ادی همه اماده هستند، و او هنوز حرکت نکرده است. او با پشت به انها بازی می کند. حالا دیگر بس است ادی. بلند شوید و اماده شوید تا بتوانیم برویم،" پدرش دستور می دهد، صدایش را کمی بالا می برد. بدون نگاه کردن به انها، ادی اشک میریزد. من نمی خواهم سوار قایق شوم! من از افتادن در اقیانوس می ترسم! و اگه قایق غرق شد چی؟ کوسه ها ان بیرون هستند! به علاوه من از شنا می ترسم اگر نتوانم پایین را لمس کنم - اگر اب برای من بیش از حد عمیق باشد، "او با صدای لرزان می گوید. ادی، چرا قبلا این را نگفتی؟» متوجه نشدم که نگران قایق هستی من حتی به این فکر هم نکردم ولی میدونی چیه؟ طبیعی است که اولین بار بترسیم. و اقیانوس دلهره اور است، این برای اطمینان است. گوش کنید، من به شما می گویم: بیایید با هم به پیش بینی حمل و نقل نگاه کنیم. من قبلا ان را بررسی کردم و روز واقعا خوبی خواهد بود، با یک دریای بسیار ارام. در مورد شنا در خارج از کشور، این خارج از سوال است! ما به شنا در ساحل معمول ما زمانی که ما بعد از ظهر بعد از ظهر بازگشت. و همه ما در قایق جلیقه نجات می پوشیم، بنابراین هیچ راهی وجود ندارد که غرق شوید! ایا اکنون کمتر نگران هستید؟» "بله... اما من نمی خواهم شما فکر کنید که من یک احمق هستم ..." ترسیدن چیزی نیست که از ان خجالت بکشید! این یک احساس طبیعی است که به محافظت از ما در برابر خطر کمک می کند. شما همیشه باید بگویید اگر شما می ترسید. من همیشه نمی توانم حدس بزنم که چه احساسی دارید - شما باید به من بگویید! در این سناریو، پس از کمی تردید، ادی توانست ترس خود را بیان کند. پدر و مادرش این احساس را پذیرفتند و از ان استفاده کردند تا با حقایق روشن و عینی به او اطمینان دهند و به او کمک کنند تا شرایط نااشنا را درک کند. به این ترتیب او می تواند در قایق کاملا احساس امنیت کند. اگر ادی ترس خود را ابراز نکرده بود - زیرا او می ترسید که پدر و مادرش قضاوت کنند، عصبانی شوند یا شاید حتی او را مسخره کنند - وضعیت می توانست یکی از چرخش های زیر باشد: ادی می توانست قاطعانه از رفتن به سفر امتناع کند و پدر و مادرش یا مجبور بودند او را مجبور به امدن کنند یا برنامه را به طور کامل رها کنند. ادی می توانست بدون گفتن چیزی از انها اطاعت کند، اما سفر با اضطراب او خراب می شد. اگر چه برخورد و بیان احساسات ممکن است دور از تفکر انتقادی به نظر برسد، این یک پیش شرط حیاتی تفکر انتقادی و مستقل است که کودکان اعتماد به نفس برای تشخیص و تصدیق احساسات خود دارند. در غیر این صورت، کودکان قادر نخواهند بود احساسات خود را کنار بگذارند تا سوالات یا سناریوهای پیچیده را به شیوه ای روشن و بی طرفانه در نظر بگیرند. مطالعه موردی 7 تفکر مستقل تفکر مستقل چیست تفکر مستقل به چه معناست؟ تفکر مستقل زمانی است که یک فرد افکار خود را شکل می دهد نه اینکه فقط با انچه دیگران فکر می کنند، همراه باشد. انها تجربیات شخصی، دانش و مشاهدات خود را برای ایجاد یک دیدگاه شخصی اعمال می کنند. تفکر مستقل در مقابل تفکر انتقادی ما می توانیم مستقل فکر کنیم بدون اینکه انتقادی فکر کنیم، اما بدون تفکر مستقل نمی توانیم انتقادی فکر کنیم. یعنی تفکر مستقل پیش شرط تفکر انتقادی است. به منظور شروع ارزیابی اطلاعات و قضاوت عینی، ابتدا باید از اینکه بیش از حد تحت تاثیر دیدگاه های همسالان ما قرار بگیریم، جلوگیری کنیم. مثالی از تفکر مستقل در سناریوهای خاص، دیدگاه های در حال توسعه کودکان در مورد باورها، استدلال و احساسات خود می تواند در تجزیه و تحلیل یک منبع چالش برانگیز اطلاعات ترکیب شود. ثروت رسانه هایی که امروزه کودکان در معرض ان قرار دارند می تواند قریب به اتفاق باشد، اما این رسانه ها همچنین می توانند فرصت هایی برای یادگیری و تمرین مهارت های تجزیه و تحلیل انتقادی فراهم کنند. والدین می توانند فرزندان خود را در این شرایط هدایت کنند و انها را با سوالات تحریک کنند و از کودکان بخواهند اعتقادات و استدلال خود را صریح کنند. در این سن جوانی، اماده سازی برای تفکر مستقل و انتقادی نباید در زندگی فانتزی کودک دخالت کند، همانطور که مثال زیر نشان می دهد. تام شش ساله به تازگی نامه ای به بابانوئل نوشته است. در حال حاضر او در حال تماشای تلویزیون است، بین کانال ها تا زمانی که یک نمایش در مورد کریسمس توجه او را جلب کند. مجری تلویزیون توضیح می دهد که امروزه کودکان به بابانوئل اعتقاد ندارند. کریسمس کاملا تجاری شده است. علاوه بر این، قرمز تنها به دلیل نام تجاری شرکت کوکاکولا به رنگ کریسمس تبدیل شد. بخش اول برنامه: "افراد نگران چه می گویند؟" یک روزنامه نگار که در خارج از مدرسه ایستاده است، نظر چند کودک را می پرسد. کودکان مصاحبه شده می گویند که والدینشان در مورد بابانوئل به انها گفته اند، اما او واقعا وجود ندارد، حداقل نه بیشتر از جادوگران و ارواح. انها می گویند که دقیقا می دانند چه چیزی برای کریسمس دریافت می کنند و چقدر هزینه خواهد داشت. برادران یا خواهران کوچک انها ممکن است هنوز به بابانوئل اعتقاد داشته باشند، اما خودشان دیگر نوزاد نیستند. صرف نظر از اینکه ایا انها "شیطان یا خوب" هستند، انها می دانند که همیشه هدیه ای برای انها در زیر درخت وجود دارد. بخش دوم برنامه: "بابانوئل: فروشنده" تصاویر در پس زمینه خطوط چک کردن در فروشگاه های اسباب بازی را نشان می دهد، والدین با چرخ دستی های خرید پر از لبه، دیگران از قفسه ها با تلفن های خود عکس می گیرند. ما بابانوئل ها را از هر شکل و اندازه ای در مراکز خرید، مراکز مراقبت روزانه، در خیابان و حتی نشسته در کالسکه های خر می بینیم. یک راوی امار متوسط هزینه شده توسط خانواده ها برای هدیه و همچنین درصد هدایای خریداری شده در فروشگاه در مقابل انلاین را ارائه می دهد. در نهایت، مجری به صفحه نمایش باز می گردد و قبل از رفتن به یک استراحت تجاری، با "کریسمس جادوی خود را از دست داده است!" پدر تام به اتاق امد در حالی که نمایش در هوا بود و بخشی از ان را دیده است. او می تواند بگوید که پسرش هم گیج و هم اشفته است. چرا به بابانوئل اعتقاد داری تام؟ دلایل شما چیست؟» چون او از زمانی که من کوچک بودم هر سال می امد. چون شب ها می اید. چه کسی می تواند در نیمه شب بیاید؟ از انجا که او همیشه شکلات داغ می خورد، ما او را زیر درخت می گذارد و کوکی ها را می خورد. چون من او را بیش از یک بار دیده ام، نزدیک درخت کریسمس در مدرسه و فروشگاه ها. زیرا هیچ دیگری نمی تواند برای هر کودکی اسباب بازی بسازد و همه انها را تحویل دهد. "بله، این دلایل بسیار خوبی برای اعتقاد به او است، تام. مدرسه چطور؟ ایا در مورد بابانوئل با بچه های دیگر صحبت می کنید؟ "بچه های بزرگ همان چیزی را می گویند که مردم در تلویزیون می گویند: که او وجود ندارد و پدر و مادرشان او را ساخته اند. وقتی به انها گفتم که هیچ راهی وجود ندارد که هدایا در طول شب زیر درخت ظاهر شوند، انها گفتند که من یک کودک هستم. من دیگر به خاطر این موضوع در مورد بابانوئل صحبت نمیکنم.» "من فکر می کنم شما حق دارید که خودتان را اثبات کنید و انچه را که واقعا فکر می کنید بگویید. چیزی است که انها در تلویزیون می گویند، انچه دوستان شما می گویند، و سپس نظر خودتان وجود دارد. و برای شما مهم است که انچه را که فکر می کنید بگویید و از دیدگاه خود دفاع کنید. البته مهم است که به دیگران نیز گوش دهید، زیرا هیچ همیشه درست نیست. اما داشتن ایده های خود و بیان انها واقعا در طول زندگی شما مهم است. " اگه پدر تام بودی چیکار میکردی؟ ایا بهتر بود حقیقت در مورد بابانوئل را به تام اعتراف کنیم و با اعتقادات و تصورات او در تضاد باشیم؟ اگر پدر تام این کار را کرده بود، پسرش چه ارزشی برای استدلال خودش قائل میشد؟ ایا او جرات می کرد در اینده از نظر خود دفاع کند؟ در طول این مکالمه، پدر تصمیم گرفت با دادن اعتبار به انها و ستایش نحوه بیان افکار شخصی خود، به استدلال های تام وزن بدهد. او نظر خود را در مورد این موضوع بیان نکرد، اما در عوض بحث را بر برخورد با دیدگاه های متضاد و بحث متمرکز کرد. او امیدوار است که تام اکنون ارزش استدلال های خود را ببیند، حتی اگر انها بر خلاف انچه در برنامه تلویزیونی گفته شد، باشند. در حال حاضر، دفعه بعد که او خود را در یک وضعیت مشابه می یابد، تام احتمالا به اندازه کافی اعتماد به نفس برای بیان نظر خود را در مورد اطلاعاتی که دریافت می کند. تکرار چنین شرایطی باید به مهارت های تفکر انتقادی تام اجازه دهد تا توسعه یابد. انها عزت نفس او را تقویت و تقویت می کنند و اعتماد به نفس او را در توانایی او برای توسعه افکار خود ایجاد می کنند. این وضعیت ممکن است ضد شهودی به نظر برسد. ما معمولا توسعه تفکر انتقادی را با زیر سوال بردن باورهای خاص، در این مورد اعتقاد به وجود بابانوئل مرتبط می کنیم. با این حال، این دیدگاه، درک بزرگسالان ما را بر روی تام قرار می دهد. در عوض، کودکان هم سن و سال او باید تشویق شوند تا خود را بیان کنند، در استدلال های خود خلاق باشند و به ارزش دیدگاه های خود اعتقاد داشته باشند - نه به حقایقی که توسط بزرگسالان، رسانه ها یا دوستانشان به انها تحمیل می شود.

منبع مقاله

تندخوانی

خلاصه و نتیجه مقاله منطق کودکان

کلاس آموزش منطق به کودکان

کسانی که نمیدانند چگونه فکر کنند، با مشکلات متعددی در زندگی فردی روبرو میشوند. ترس از پوچگرا شدن و ترس از گرفتن نتایج نامعقول و درنتیجه تصمیمات نادرست در این دسته از کودکان همواره وجود دارد. آنها ممکن است با خواندن کتابهایی که نیاز به تحلیل ذهنی دارد مشکل داشته باشند. داشتن مریضی تفکر افراطی نیز ممکن است به این مساله دامن بزند و در صورتی که منطق و چگونه صحیح فکر کردن به انها اموزش داده نشود، نمیتوانند مشکلات خود را حل کنند. مشکل جدی که والدین با این دانش اموزان دارند این است که انها هیچ وقت استدلالها و نتیجهی گیری های مارا قبول نمیکنند. احساس میکنند که ما انها را درک نمیکنیم و در نتیجه ممکن است مشکلات عاطفی و حقارت را در درون خود تجربه کنند که باز مشکل را پیچیده تر میکند کلاس آموزش منطق به کودکان برای همین منظور طراحی شده است. در این کتاب هیچ فلسفه یا فلسفه اسلامی به کودکان اموزش داده نمیشود. فقط به انها اموزش داده میشود که چگونه درک صحیحی از هستی داشتهباشند و با توجه به قانون علت و معلول، سعی کنند همیشه نتیجه گیریهای خودشان را معقول کنند. تنها در این صورت است که درک مشترک با والدین و مدرسه پیدا میکنند و می توانند خودشان را باجامعه اطراف وفق دهند. برای مشاوره در مورد این کلاس با ما در تماس باشید

در مورد این متن سوالی دارید؟ اینجا بنویسید.